#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_8


ولی به هیچکس اجازه ندادم ابنجوری تحقیرم کنه

با عصبانیت به سمت پله ها میرفتم که آیناز جلومو گرفت

_هانی ..از دست ماهان ناراحت نباش .. درسته کمی مغرور و خشکه ولی توی دلش هیچ چیزی نیس..

نگاهی کوتاه به آیناز انداختم از مسیری که ماهان رفته بود رو دنبال کردم

تاهرچه زود تر کارم اینجا تموم بشه و ازین وضع راحت بشم

توی راه رو 4 تا در بود

نمیدونستم اون لندهور کدوم اتاق رفته

به سمت اولین اتاق رفتم و درش باز کردم

یه دکور سفید صورتی با کمدی پر از عروسک به چشمم خورد

مطمءنن به روحیه لطیف ماهان نمیخورد این اتاقش باشه

در اتاق رو بستم به سمت اتاق بعدی رفتم

درش باز کردم

اتاق ساده با دکور قهوه ای کرمی بود

و تمیز مرتب

اینم بهش نمیاد انقد مرتب باشه

در بستم به سمت اتاق سومی رفتم

چون انتظار نداشتم کسی تو اتاق باشه در یهوو باز کردم که...

چشمم به ماهان افتاد لخت روی تخت نشسته بود فقط یه شلوارک تنش بود

آب دهنم با صدا قورت دادم

نمیتونستم چشم از اون همه عضله های پیچ در پیچ و بدن سفیدش بگیرم

ماهان پوزخندی زد_چیه مث دخترا زل زدی به من

هرچند تو انقد ریزی شک میکنم پسر باشی


romangram.com | @romangram_com