#هانا_پسر_تقلبی_پارت_88
آیناز سرش بالا اورد_پس چجوریه ..هان.؟؟
جز اینکه تو یه پسر پست و هوس بازی.؟؟
که حتی به هم جنس خودت هم رحم نمیکنی،،؟؟
فکر میکردم باطنت مثل ظاهرت پاکه ولی...
با صدای اعتراض من حرفش خورد
_آیناز...
آیناز_زهر مار آیناز ..دیگه نمیخوام هیچوقت ببینمت....
هرچی هم بینمون بود تموم شد...
از روی زمین بلند شد بعد تکوندن خاک لباسش
به سمت بقیه رفت
بغ کرده روی زمین نشستم
گند زده شد به همه زندگیم
دلم گرفته بود..
همیشه تنهایی و تنهایی و تنهایی....
همیشه باید یه جای کار میلنگید
مگه من چقد توان داشتم؟؟
اگه ترس از خدا نبود تا الان خودم رو ازین زندگی نکبتی خلاص میکردم
آیناز راست میگفت من ده ساله باطن و ظاهرم فرق داره...
فرقی بزرگ...
چرا سرنوشت من باید این میشد..؟؟
از روی زمین بلند شدم...
دیگه توی جمع کسی رو نداشتم
romangram.com | @romangram_com