#هانا_پسر_تقلبی_پارت_85
مثل ماهی که از آب بیرون افتاده دهنم باز و بسته میشد
_من..یعنی...نمیدونم چی بگم...!
اهورا_لازم نیس چیزی بگی فقط هیچوقت منو تنها نذار
خودم از بغلش بیرون کشیدم_ولی منو تو نمیتونیم باهم باشیم..
اهورا دوباره منو توی بغلش کشید_چرا نتونیم؟؟؟
_چون من این زندگی پسرونه رو انتخاب کردم ..من..
اهورا وسط حرفم پرید_من برات بهترین زندگی میسازم..یعنی تو دلت نمیخواد واس خودت خانومی کنی؟؟
مثل یه دختر معمولی بپوشی و رفتار کنی؟؟
مگ میشد دلم نخواد منم مث بقیه دخترا بشم..
ولی ...هیچ حسی به حرفای اهورا نداشتم
همیشه فکر میکردم ادم عاشق ...با دیدن عشقش ..داغ میشه...ضربان قلبش بالا میره...دست و پاش میلرزه..
ولی من هیچ حسی به اهورا و حرفاش نداشتم...
تو فکر بودم که
با حس خیسی روی لبام ..
چشمام اندازه توپ فوتبال شد
اهورا داشت لبای منو میبوسید..
مغزم برای چند لحظه هنگ کرده بود
فرمان هیچ کاری رو نمیداد
با صدای آیناز اهورا شتاب زده ازم جدا شد
آیناز_اینجا چه خبره؟؟؟
وای بدختی..پشت بدبختی
آیناز با اخم وحشتناکی به منو اهورا نگاه میکرد
انگار مجرم گرفته
romangram.com | @romangram_com