#هانا_پسر_تقلبی_پارت_75
نمیدونم دلیل انتخاب این جور دخترا چیه.؟
با توقف ماشین نگاهی به بیرون انداختم
اطراف پر از درخت و گل بود
همون پسر جوون با یه دختر کنار درختی ایستاده بودند
از ماشین پیاده شدیم به سمتشون رفتیم
آیناز از بازوی من آویزون شد _هانی ..؟
نگاهی بهش انداختم_جان
آیناز با مظلومیت اروم زیر گوشم گفت_میشه تورو دوست پسرم معرفی کنم؟؟
آخه اون سامان..
اشاره به پسر جوون کرد_خیلی هیز ...از نگاهش میترسم...
نگاهی دقیق به سامان انداختم_آره ..منم از نگاهش حس خوبی ندارم..
آیناز لبخندی زد و بیشتر بهم چسبید_عاشقتم هانی...باهات احساس ارامش میکنم
انگار خیلی وقته میشناسمت
لبخندی زدم نگاهمو ازش گرفتم
به جمع رسیدیم
سلامی کردم
سامان نگاهی گذارای بهم انداخت به آیناز نگاه کرد
ولی سریع برگشت نگاهش روی من زووم کرد
اصلا از نگاهش خوشم نمیومد
خیلی دقیق زل زده بود به من
ولی ماهان رو مخاطب قرار داد_ماهان جان این اقا پسر رو معرفی نمیکنی؟؟؟
ماهان دهن باز کرد چیزی بگه که..
آیناز سریع وسط پرید_هانی جان . BF
romangram.com | @romangram_com