#هانا_پسر_تقلبی_پارت_74
حتی فکر به مهرداد هم خوف برانگیز بود
پسر نگاه دقیقی به داخل ماشین انداخت..
بعد از کمی گفت و گو با ماهان و اهورا سوار ماشینش شد
ماهان و اهورا هم به سمت ماشین اومدند
سوار شدند به سمت مقصد به راه افتادن
با صدای نیلو به سمتش چرخیدم
نیلو_اسم شما چیه؟؟
_هانی
نیلو ذوق زده_وای چه اسم با کلاسی...
اسمتم مثل خودت قشنگه
بزور لبخندی زدم _ممنون
رو ازش گرفتم که خودشو بهم نزدیک تر کرد
دستش دور شونم حلقه کرد_من از پسرای بور خیلی خوشم میاد..
با چشمای گرد شده نگاهش کردم
و با کمی مکث دستش رو از دور شونم برداشتم_لطف داری ..ولی لطفا خیلی به من نچسب.. خوشم نمیاد
نیلو با لب و لوچه اویزون گفت_منظوری نداشتم
پوزخندی زدم _میدونم
توی دلم گفتم الحق که تو ماهان ب درد هم میخوردید
آیناز سقلمه ای بهم زد_خوب حالشو گرفتیا
لبخندی زدم
عجیب از این دختر عروسکی خوشم اومده بود_اره..زیادی چسب نچسبیه..
آیناز ریز خندید _اره ..همه دوست دخترای ماهان اینجورین..
romangram.com | @romangram_com