#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_73

تیپ خیلی عجق وجقی داشت

با آرایشی غلیظ

به درد همین میخورد ماهان مث دستمال کاغذی بعد استفاده ازش دور بندازتش

صورتم به حالت چندشی جمع کردم

که سنگینی نگاهی رو حس کردم

سرم چرخوندم که نگاهم

به چشمای ماهان افتاد

از توی آینه زل زده بود به من

و وقتی دیدنگاهش میکنم پوزخندی زد نگاهش ازم گرفت

شونه با بی تفاوتی بالا انداختم

حتما فکر میکرد عاشق چشم ابروی دوست دخترش شدم

میخوام برای خودم جورش کنم هه

از فکرای مسخره توی ذهنم خندم گرفت

بعد از یه ربع ماهان ماشین رو کنار خیابون نگه داشت

ماشینی سفید خیلی خوشکلی هم جلوی ما پارک کرد

اهورا و ماهان از ماشین پیاده شدند

که در سمت راننده ماشین سفید باز شد

مردی ازش خارج شد

چشمم به مرده افتاد

که با چرخیدنش به سمت ماهان واهورا

برق چشمای سبزش

تمام بدنم لرزید....

برق چشماش منو یاد مهرداد انداخت

romangram.com | @romangram_com