#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_60


با چشمای گرد شده نگاهش کردم

وای این قسمتش یادم رفته بود

حالا چیکار کنم

اهورا_من به هردوتون کولی میدم به جای هانی ..چون من باعث شدم غذا خراب بشه..

ماهان پوزخندی زد به من نگاه کرد_نوچ من فقط میخوام هانی کولم کنه...فقط...

اهورا_اما...

ماهان دستش به علامت سکوت جلوی اهورا نگه داشت

که اهورا ساکت شد

ماهان_هانی خودش زبون داره..میتونه صحبت کنه

بعد کمی خم شد و کنار صورتم گفت_ مگه نه...

خب میتونم یه ارفاقی بهت بکنم...

اگ ده بار بگی ماهان تو بهترینی...

و بخاطر تمام کارات بگی غلط کردم

میتونم از این قسمت مسابقه بگذرم

اخمی کردم

عمرا من جلوی این کوه غرور کم بیارم

_نخیر من هیچوقت این حرف نمیزنم...

تو خیلی خود بزرگ بینی داری..درصورتی که هیچی نیستی

ماهان دستش مشت کرد_نذار همین مشت رو توی دهنت پیاده کنم؟؟؟

پوزخندی زدم_حتی انقد شجاعت نداری حرف حق رو گوش کنی..

بدون حرف دیگه ای

به سمت بیرون کلبه رفتم..


romangram.com | @romangram_com