#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_59

آهانی گفتم

منتظر شدیم تا رعنا خانوم تشریف بیارن

بعد از چند دقیقه آیناز همرا با یه زن قد کوتاه و تپل مپلی

بالپ های گرد و صورتی سفید وارد کلبه شد

درکل زن با نمکی بود

لبخندی به ما زد_آیناز میگه مسابقه گذاشتید

اهورا_بله اگ میشه شما این دو غذا رو بچشید و نظر بدین

رعنا سری تکون داد و چنگالی از کنار میز برداشت

کمی از لازانیای ک ماهان پخته بود رو دهنش گذاشت

همه چشم دوخته بودیم به دهن رعنا و منتظر جوابش بودیم

خداخدا میکردم بگه بد شده و روی این ماهان کم بشه...

رعنا رو به ما کرد _اوهوم مزش عالی بود آفرین...

ماهان پوزخندی زد با غرور همیشگیش به من نگاه کرد

چشم ازش گرفتم

پسره از خود راضی..

رعنا تیکه ای از پیتزا رو برداشت و گاز زد

یهو صورتش

جم شد _چراانقد بی مزس؟؟

نمک نداشتین دور و برتون؟؟

اهورا با کف دست به پیشونیش کوبید_اخ گفتم یه چیزی یادم رفته

زیر لب رو بهش گفتم_خسته نباشی واقعا...

اهورا_معذرت میخوام...خراب کردم

ماهان دست به سینه نگاهمون کرد_خب کی اول کولی میده؟؟؟

romangram.com | @romangram_com