#هانا_پسر_تقلبی_پارت_58
با شنیدن صدای شکسته شدن برگ و شاخ درختا به عقب برگشتم
آیناز با دو به سمتم اومد و از بازوم آویزون شد_وای هانی ...یه لازانیای پختیم انگشتات روهم میخوری
لبخندی بهش زدم_آشپزش توباشی حتما خوردنیه
صدای نکره ماهان جو رو خراب کرد_محض اطلاع آیناز نپخته و من پختم
زیر لب گفتم _پس از زهرمار هم بدتره
آیناز که متوجه حرفم شد ریز خندید.
ماهان _بلند بگو تا جواب بشنوی چرا مثل ترسوها اروم پچ پچ میکنی؟؟
یه نگاه گذرا بهش انداختم به سمت کلبه رفتم_احساس نمیکنم حریف قدری باشی تا بخوام باهات دهن ب دهن بشم
خیلی راحت میتونستم تشخیص بدم
الان قیافه ماهان کپی لبو شده
آیناز با من وارد کلبه شد
بوی خوووبی فضای کلبه رو پر کرده بود
اهورا با ظرف پیتزا که خیلی خوشکل تزیینش کرده بود از اشپزخونه بیرون اومد روی میز گذاشتش
لبخندی زد_ماهااان بیا ببین چی پختیم
ماهان هم وارد کلبه شد ظرف لازانیا رو روی میز کنار پیتزا گذاشت
ماهان_خب حالا کی نظر بده کدوم بهتره
آیناز _خب معلومه ،رعنا جون آشپزیش حرف نداره پس میتونه داور بشه
ماهان_موافقم
آیناز من میرم صداش کنم
به سمت در خروجی رفت
کنار گوش اهورا گفتم_رعنا کیه؟؟
اهورا هم متقابل اروم گفت_سر آشپز عمارت
romangram.com | @romangram_com