#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_6


سوالی نگاهش کردم

که حرفش ادامه داد_خب میگفتم امشب یه مهمونی بزرگ داریم

تو باید بیایی کل لباس های منو اتو بکشی

و مرتب کنی

_چیی؟؟؟

پسر_تازه من میخوام برم حموم باید بیای ماساژم بدی

_هان؟نه دیگه نشد خیلی داری پررو میشی

پسره گوشیش جلوم صورتم تکون داد_خوب فکرات بکن

زیر لب غریدم_هرچی خر بدون گوش جلوی من سبز میشه

پسره_ چیزی گفتی؟؟

_نه

پسره _پس موافقی . .. بریم

و خودش بدون توجه به من به سمت خونه حرکت کرد

حالا اتو کردن لباساش میشه تحمل کرد

اینکه باهاش برم حموم رو کجای دلم بذارم آخه

صدای بلندش منو از فکر بیرون کشید_سریع بیا خیلی کار داریم

با چند قدم بلند خودم بهش رسوندم و باهم وارد خونه شدیم

که یهوو آیناز مثل جن زده ها پرید بغل پسره

_بسم ا.. این دیگه چی بود؟

آیناز_وای ماهان چقد دلم برات تنگ شده بود..

اء پس اسمش ماهان..چه اسم زشتی وع

ماهان_منم دلم برات تنگ شده بود وروجک..خوبی؟؟


romangram.com | @romangram_com