#هانا_پسر_تقلبی_پارت_5
کسی نبود
سریع بالا دیوار رفتم و آروم خودم پرت کردم توی حیاط
نگاه دقیقی به دور تا دور حیاط انداختم
ولی خبری از دوچرخه نبود
آروم آروم به سمت وسطای حیاط رفتم که یه نفر از پشت گردنم گرفت
از صدای فوق عصبانیش فهمیدم همون پسره هست_به به میبنیم که یه دزد کوچولو اینجا داریم
با اخم برگشتم سمتش _من دزد نیستم فقط اومدم دنبال دوچرخه ام
پسر گوشی آیفون از جیبش بیرون کشید_الان ک زنگ زدم به پلیس معلوم میشه
با شنیدن اسم پلیس خوف برم داشت
_چیزه چرا پلیس خب خودمون حلش میکنیم دیگ..من فقط دوچرخم رو میخوام
پسره_یه شرط داره
عصبانی شدم_دوچرخه منو برداشتی تازه شرطم میذاری..
پسره باز گوشیش رو سمتم گرفت_پس زنگ میزنم پلیس ببینیم که مقصره
_هووف خیلی خوب بنال ببینم شرطت چیه
دستش از دور گردنم باز کرد و دست به سینه ایستاد_امشب مهمونی خیلی بزرگی داریم
_خب به من چه
پسره عصبانی شد_نه تو ادم بشو نیستی
دوباره میخواست شماره پلیس رو بگیره که
دستش گرفتم
اگ زنگ میزد پلیس من بی کس و تنها مقصر میشدم
با سو سابقه دیگ هیچ جا کار بهم نمیدادن حتی عمو رحمت هم منو نمیخواست دیگ
_خیل خوب هرکاری بگی انجام میدم
پسر پوزخندی زد_حالا شدی یه پسر خوب..
romangram.com | @romangram_com