#هانا_پسر_تقلبی_پارت_53
مثل جن ظاهر میشی؟؟
ماهان دست به سینه وارد آشپزخونه شد و پشت سرش آیناز هم اومد
ماهان_مگه این پسر غذا هم تو عمرش دیده که حالا بخواد شام بده
آیناز دستاش بهم کوبید_من پیتزا و لازانیا میخوام
ماهان قهقه ای زد_ آیناز جان یه چیزی بگو که هانی تو عمرش اسمش شنیده باشه
خونم به جوش اومده بود
تا کی باید تحقیر های این پسر خودخواه رو گوش کنم
به سمتش رفتم یک قدمی ماهان ایستادم
با پوزخند زل زده بود به من_پس من زور ندارم و غذا نخوردم؟؟
ماهان_اوووهوم
اهورا و آیناز فقط تماشا میکردند
دستم مشت کردم محکم کوبیدم توی شکمش
که از درد خم شد و دستش روی شکمش گذاشت
اینو زدم واس سنجش زورم
ماهان زیر لب غرید_پسره ابله ادمت میکنم...
صاف ایستاد و دستش مشت کرد تا منو بزنه که جا خالی دادم دستش محکم خورد ب کابینت
_اینم برای اینکه بفهمی ریز باشی فرز تری تا مثل تو خپل و چاق
خداییش هیکل توپی داشت ولی اگه از ش تعریف میکردی
پررو میشد
اهورا و آیناز زدن زیر خنده
ماهان از عصبانیت قرمز شده بود
_من اگه تورو ازین خونه بیرون ننداختم ماهان همایونی نیستم...
اهورا دستش روی شونش گذاشت_حرص نزن داداش ...چرا داغ میکنی...
romangram.com | @romangram_com