#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_52


اهورا با لبخندی بهم نزدیک شد و کنارم ایستاد

با انگشت اشارش به فکم فشار اورد و دهن نیمه بازم رو بست_ببند مگس میره توش

و از کنارم گذشت

آیناز اومد داخل_وا هانی چرا خشکت زده؟؟

سرم تکون دادم تا از حالت گیجی دربیام_هان..؟

هیچی ..

آیناز _بیا بریم به پسرا کمک کنیم

باهم وارد اتاق شدیم که دیدم مااهان اهورا به راحتی کمد رو جا ب جا کردند

مشغول تکون دادن گرد و خاک روی لباسشون هستن

اهورا_هانی ...خیر سرت پسری نمیتونی کمد ب این سبکی رو جا ب جا کنی؟؟؟

اخمی روی پیشونیم نشست

حتما باز اومده بود اینجا تا منو از کار بی کار کنه

دهن لق ...

ماهان پوزخندی زد_پسره جون نداره رو پاش واسته میخواد کمد جا ب جا کنه؟؟

از عصبانیت دستم مشت کرده بودم

دلم میخواست دندونای جفتشون رو توی دهنشون خورد کنم

پسرای از خود راضی خود شیفته

بدون تشکر ازشون از اتاق بیرون زدم

وارد آشپزخونه شدم

تا واس خودم و آیناز چای درست کنم

کتری آب کردم تا روی گاز بذارم که صدای اهورا ر از پشت سرم اومد_هی پسر..فکر نکن با یه چایی میتونی ...مارو از سرت باز کنی..من شام میخوام..

هینی کشیدم ترسیده به عقب برگشتم_چرا


romangram.com | @romangram_com