#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_46


چون اعتماد نسبت ب من ازبین رفته..

اهورا_اما...

_تنهام بذار لطفا

اهورا ب وضوح ناراحت شد _ باشه ای

گفت از اتاق خارج شد

کلافه بودم

ازینکه باید برای همیشه از پیش عمو رحمت میرفتم دلم گرفته بود

اخمی ناخود آگاه روی پیشونیم نشست

همش هم تقصیر اهوراست..

فکر میکردم یه مرد کامله

ولی حالا میفهمم همه مرد ها مثل هم هستن

با عصبانیت

به سمت کمد رفتم کوله پشتی کهنه قدیمی رو بیرون کشیدم

کوله مهرداد بود ..

وقتی میخواستم از خونه عمو فرار کنم از توی اتاق مهرداد کش رفتم

هه تنها چیزی بود که برام از گذشته مونده بود

چند دست لباس از توی کمد برداشتم توی کوله گذاشتم

لباس زیادی نداشتم

قاب عکس قدیمی پدر و مادرم از روی میز برداشتم

چقد دلم براشون تنگ شده بود

کاش بودید

تا زیر سایه شما زندگی بهتری رو تجربه میکردم


romangram.com | @romangram_com