#هانا_پسر_تقلبی_پارت_42
پوزخندی زدم_بله از پسر شما ب من رسیده...
عمو_ولی ب نظرم تو میتونی اونو تغییر بدی..
من اینو حس میکنم..و حسم هیچوقت دروغ نمیگه..
زیر لب گفتم_این ادمی ک من میبینم درست بشو نیست..
عمو بلند شد و کاغذی رو از روی میز اورد
جلوی من گذاشت_این قرار داد 6 ماهه هست
اگر کارت خوب بود تمدیدش میکنیم..
ته باغ کلبه کوچیکی هست میتونی اونجا زندگی کنی
باشه ای گفتم
دستم جلو بردم تا قرارداد بردارم و بخونم که عمو پسش کشید_تو هنوز درمورد خودت هیچی به من نگفتی
اسمم هانی هست
تو بچگی پدر و مادر رو تو تصادف از دست دادم
هیچکسی دیگه ای رو نداشتم
به سختی کار پیدا کردم
توی یک خشک شویی مشغول شدم که بعد از اومدن تک پسر صاحب کارم
منم از کار بی کار شدم
الان در خدمت شمام...همین
عمو به دقت به حرفام گوش میداد
بلند شد به سمتم اومد
کنارم ایستاد
از روی مبل بلند شدم و رو بروش ایستادم
منو در آغوش کشید_
romangram.com | @romangram_com