#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_39

این یکی رو هم سرجاش نشوندم

ولی خنک شدا

ترجیح میدادم کمی ول خرجی کنم ووبا تاکسی مسیر خونه آیناز رو برم

کنار خیابون ایستادم

تاکسی جلوی خونه آیناز نگه داشت

زیر لب بسم ا... گفتم زنگ در فشردم

در با صدای تیکی باز شد

اروم حلش دادم و در باز کردم

هنوز وارد حیاط نشده بودم که با صدای پارس سگی از ترس جیغ خفه ای کشیدم

عقب رفتم

دستم رو روی قلبم گذاشتم که به شدت میتپید

_سگ احمق ..نمیگی سکته کنم ..با اون صدای...

صدای عصبانی سوهان روحم(مااهان)

اومد_اجازه نمیدم به سگم توهین کنی..

زیر لب غریدم _الحق ک خودتم شبیه سگتی

...هی پاچه ادمو میگیری..

ماهان چشماش ریز کرد_چیزی گفتی؟؟

دست به سینه ایستادم_اگه میخواستم توبشنوی مطمءنن بلند تر میگفتم...

با یک قدم بلند خودش به من رسوند_ فکر نکن یه بار تونستی منو بزنی ...میتونی جلوی من بلبل زبونی کنیا...

با دست پسش زدم_برو کنار بذار باد بیاد

به سمت ساختمون رفتم که جلوی راهم رو سد کرد_هی بچه سوسول ...بهتره مواظب حرف زدنت باشی...

دستام به کمرم زدم و سرم نزدیک تر بردم_اگ نباشم چی میشه.؟؟

ماهان انگشتش اشاره رو به سمتم گرفت جلوی صورتم تکون داد

romangram.com | @romangram_com