#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_35

رو به آسمون کردم_خدایا...خودت میدونی دلیل اینکارم چی بود...پس اگه همه تنهام گذاشتن تو تنهام نذار..

که توی این دنیا جز تو هیچکسی رو ندارم

به سمت اتاق کوچیک خودم رفتم

وارد اتاق شدم در قفل کردم

خودمو روی تخت انداختم

کلافه بودم

همه زندگیم بهم ریخته بود

یک طرف دیدن مهرداد

یک طرف اومدن اهورا و فهمیدن هویت اصلیم

حالا هم این ماهان از خود راضی

اه پسره خودخواه

از ادمای که خودبزرگ بینی دارن متنفرم

گوشی توی جیبم شروع به لرزیدن کرد

از جیب شلوارم بیرون کشیدمش

شماره ناشناس بود

حوصله جواب دادن نداشتم

گوشی پرت کردم روی تخت و روزنامه رو روی زمین پهن کردم

بهتر بود هرچه سریع تر شغل جدید پیدا کنم

با دقت تمام موارد رو میخوندم

که باز صدای ویبره گوشی بلند شد

کلافه دست بردم و گوشی رو از روی تخت چنگ زدم

دکمه اتصال رو زدم

_بله بفرمایید؟؟

romangram.com | @romangram_com