#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_23

از روی مبل بلند شدم به سمت عمو رفتم

ادرس ازش گرفتم

نگاهی سر سری به ادرس انداختم

بعد گرفتن لباسا به سمت مقصد حرکت کردم

بعد از 20 دقیقه جلوی یه خونه با نمای سفید ایستادم

نگاهی به ادرس انداختم

خودش بود

دوچرخه رو کنار دیوار گذاشتم و بعد برداشتن لباس ها یه سمت در خونه رفتم

زنگ در رو فشردم

صدای خشن مردی اومد_کیه؟؟

_از خشک شویی اومدم ،لباساتون اورد

مرد_الان میام

کمی عقب رفتم

کنار درخت ایستادم

در حیاط باز شد مردی هیکلی با یه زیر پوش مردونه و شلوار راه راه گشاد

اومد بیرون

نگاهی به چهرش انداختم

سیبیل های کلفت سیاه با دندون های ک یکی در میون شکسته و زرد بودن

از دیدن چهرش ترس توی دلم نشست

اصلا حس خوبی نداشتم

لباس رو با تردید سمتش گرفتم_لباستون...

مرد لباس از دستم گرفت و نگاه هیزشو بهم انداخت

_توپسری؟؟

romangram.com | @romangram_com