#هانا_پسر_تقلبی_پارت_18
مهرداد_هانا چقد غر میزنی بذار حال کنیم دیگه.
خودمو از حصار دستاش رها کردم که از پشت بهم چسبید
مهرداد_هانا حالم خرابه بذار با تو خوب بشم..چرادانقد چموشی...
اشک میریختم و التماس میکردم ولم کنه
ولی اون فقط به نقاط حساس بدنم دست میکشید
من اون زمان یه دختر 10 ساله بودم
مهرداد 18 سالش بود
هنوز یادم نرفته اگر جیغ و داد من نبود تا کجا ها پیش میرفت
و بی عفتم میکرد
*****
دوباره صدای نحسش به گوشم خورد از شدت استرس تمام بدنم میلرزید
اومد جلوم ایستاد و دقیق نگاهم کرد_آقا ..حالتون خوبه؟؟
نگاهم به چشمای سبزش افتاد
مثل گذشته جذاب بود ....
چقد دوستش داشتم ولی
بعد اون اتفاق منفور ترین فرد زندگیم شد
قدمی به سمتم اومد که عقب ترررفتم اخم کردم _من ..من خوبم..فکر کنم..این قبر هارو اشتباه گرفتم
مهرداد با شک نگاهم کرد_چهرتون برام خیلی اشناس..ما همدیگر رو جای ندیدیم؟؟
سریع سرم رو به علامت منفی تکون دادم_نه ...من باید برم خدانگهدار
سریع عقب گرد کردم با سرعت زیاد به سمت دوچرخم رفتم بعد از برداشتنش
با تمام سرعت رکاب میزدم
حس میکردم هر آن ممکنه مهرداد دنبالم بیاد و منو بگیره
romangram.com | @romangram_com