#همسفر_گریز_پارت_9


نفس ساکت ماند.

آرمن گفت: اگه حوصله نداری برات میارم بالا.

صدای آرتین آمد.

- نه. بگو بیاد پایین.

نفس بی اختیار لبخند زد.

- میام!

گوشی را گذاشت.

با همان لبخند گفت: ممنونم که حداقل تو یکی به فکر تنها موندن منی!

رفت از یخچال سس فرانسوی برداشت. میدانست آرتین عاشق سس فرانسوی روی پیتزاست. از خانه ی کلاریس صدای موسیقی ارمنی می آمد. حتمن کلاریس و ادیک داشتند دو نفری شام می خوردند. صدای خنده ی کلاریس آمد. نفس آه کشید و پایین رفت.

در را که بست، نوید گفت: چرا چیزی نپوشیدی؟ سرما میخوری.

آرمن جعبه های پیتزا را از نایلون بیرون آورد.

- بیا نفس.

سس را روی میز گذاشت.

آرتین لبخند آرامی زد و کنار رفت تا نفس بنشیند.

بعد جعبه ی پیتزا را روی پای او گذاشت و گفت: داشتی شام میخوردی؟

آرمن گفت: نه... داشت پاستای ایتالیایی رو هضم میکرد... نوید اون آهنگی رو که امروز ضبط کردیم بذار نفس هم گوش بده.

نوید خم شد و دکمه ی کیبورد را فشرد. نفس صدای گیتار الکترونیک را که شنید انگار دوباره موضوعی یادش آمد.

گفت: یکی از استادام پیشنهاد کرده توی نمایشگاهشون شرکت کنم.

آرتین سر تکان داد.

- خیلی خوبه.

نفس گفت: موضوع اصلیش تکنولوژی و بشریته...فرصت خیلی خوبیه که کارامو ارائه بدم... البته هنوز چیزی به ذهنم نرسیده...

آرمن گفت: خودم عاشق این بیس شم!... بازم میگم باید جازش بیشتر بشه... فضای خالی داره.

نوید گفت: برای تیزی صدای گیتارش، اون فضای خالی خوبه...نه آرتین؟

نفس همانطور که به تکه ی پیتزا گاز میزد، فکر کرد " حتا وقت شام هم حرفی غیر از کار برای گفتن نیست".

گفت: برای خاله کلاریس و عمو ادیک هم غذا گرفتین؟

نوید خندان گفت: حوصله ی شنیدن حرفامونو نداری یا قطعه ی جدیدو؟

نفس سریع گفت: نه... همینجوری یادم افتاد.

آرتین لبخند زد: اون دو تا، قرمز پلوی* دو نفره شونو با هیچی عوض نمی کنن!

آرمن گفت: یاد اون دو تا عاشق افتادم که اومده بودن آموزشگاه.

و خندید. نوید گفت: دیروز یه دختر وپسری اومده بودن ثبت نام کنن.

آرمن گفت: پسره مشخص بود با اصرار دختره اومده... می گفت بیشتر ترجیح می دم گوش بدم تا بزنم. اما خانوم دستور داده بود با هم!

بعد به ارمنی از آرتین پرسید: دختر دوست مامان اومد؟

آرتین سس را به نفس داد: آره. ظهر اومد.

نوید گفت:میخواد چی یا بگیره؟

romangram.com | @romangram_com