#همسفر_گریز_پارت_80


راهی گفت: هر چی می خوای بزن، من می خونم.

آرتین سر تکان داد. نوید یکی از گیتارها را برداشت و همراهیشان کرد.





" با تو این تن شکسته، داره کم کم جون می گیره

آخرین ذرات موندن، توی رگهام نمی میره

با تو انگار تو بهشتم، با تو پر سعادتم من

دیگه از مرگ نمی ترسم، عاشق شهامتم من

با تو شاه ماهی دریام، بی تو مرگ موج تو ساحل

با تو شکل یک حماسه، بی تو یک کلام باطل

بی تو من هیچی نمی خوام، از این عمری که دو روزه

نرو تا غم واسه قلبم، پیرهن عزا بدوزه..."





شکوفه و کلاریس، اول از همه شروع کردند به دست زدن.

تمام شب با موسیقی گذشت. پسرها با هم می زدند ومی خواندند. راهی ویولن زد. رها گیتار. نوید و آرمن با هم از آن قطعات سخت اجرا کردند. ادیک ارمنی خواند و آقای سزاوار را هم به ه*و*س انداخت. به آرتین اصرار کرد گیتار بزند تا از ویگن بخواند و همه فهمیدند او هم صدای خوشی دارد.

وقت خداحافظی، شکوفه گفت: شب خوبی بود... امیدوارم افتخار بدین یه شب ما در خدمتتون باشیم.

خاتون گفت: حتمن... ما که از خدا می خوایم.

آقای سزاوار دستی به شانه های نوید و آرمن زد.

- مطمئن باشید... ما به این راحتی دوستان به این خوبی رو از دست نمی دیم... تازه شما رو پیدا کردیم.

آرتین باز حس بدی داشت.

به خودش نهیب زد " باز شروع شد؟!... فقط می خوای منفی ببافی... خودت هم از این خانواده خوشت اومده. راهی امشب چهار کلمه هم با نفس حرف نزد! اگر هم می زد چه فرقی می کرد؟ راهی پسر خوب و مودبیه. تویی که فکرت مسمومه."

با صدای راهی، سرش را بالا گرفت.

همه نگاهش می کردند.

آقای سزاوار گفت: انگار امشب خیلی خسته ت کردیم آرتین جان؟

آرتین جواب داد: نه... نه... ببخشید.

راهی آرام کنار گوشش گفت: مشکلی پیش اومده؟!

آرتین لبخند زد.

- نه...

نوید گفت: بریم؟

دوباره همه با هم حرف زدند و خداحافظی کردند.

سوار ماشین که شدند، کلاریس گفت: آرتین؟ حالت خوبه؟!

آرتین از آینه عقب را نگاه کرد.

- خوبم... خسته ام.

romangram.com | @romangram_com