#همسفر_گریز_پارت_55


بعد دست نفس را فشرد.

- مبارک باشه دختر خاله جان!

آرتین با لبخند دست نفس را گرفت.

- سال نو مبارک.

نفس هم لبخند می زد.

- ممنون... عید شما هم مبارک استاد!

آرتین دلش می خواست دست ِ اینبار گرم ِ نفس را نگه دارد.

نفس هم حس کرد دست دادنشان طولانی تر از معمول شده و دلش لرزید.

کلاریس که دو دستش را برای ب*غ*ل گرفتن نفس دراز کرد، آرتین بی میل دستش را عقب برد.

صدای زنگ تلفن، همه را متعجب کرد. شکوفه هم دلش لرزید اما از اضطرابی ناشناخته.

- کیه؟!

نوید با دهان پر از شیرینی شانه بالا انداخت.

کلاریس گفت: هر کی هست، می خواد تبریک بگه.

نفس گوشی را برداشت.

صدای گرم ِ راهی را با "الو" گفتن شناخت.

نشست و جواب سلامش را داد.

راهی گفت: خواستم اولین نفر باشم که سال نو رو تبریک می گه!

نفس لبخند زد.

- اولی که نیستین! ولی ممنون. سال نو شما هم مبارک.

راهی تشکر کرد.

- امیدوارم سال خوبی داشته باشین. هر روز موفق تر از پیش... این چند روز ِ آخر سال، انقدر همه گرفتار بودیم که هر بار اومدم، شما تشریف نداشتین. شما هم که اومدین دفتر، من کم سعادت بودم...

نفس گفت: خواهش می کنم... رها چطوره؟

آرتین مطمئن شد راهی آن سوی تلفن حرف می زند. شیرینی را نخورده در بشقاب گذاشت و به انگشتهایش خیره شد.

راهی گفت: خوبه... توی اتاقش داره با دوستاش تبریک رد و بدل می کنه!... پدر و مادرم هم سلام مخصوص می رسونن و تبریک می گن... پدرم که با یه دیدار کوتاه، شیفته ی شما شده.

نفس کمی دستپاچه شد.

- لطف دارن... سلام منم برسونید و تبریک بگید.

راهی گفت: چشم... شما هم سلام برسونید. ما امشب عازم سفریم ولی به محض برگشتن، برای تبریک، حضوری خدمت می رسم.

نفس باز تشکر کرد.

- نوید اینجاست... گوشی رو میدم بهش... خداحافظ.

نفس کنارشکوفه نشست.

- مهندس راهی بود. سلام رسوند و تبریک گفت.

ادیک لبخند زد.

- عضو ِ چهارم دسته ی موزیک!

آرمن گفت: صداش محشره!... دختر خاله؟ نمی خوای یه چایی، قهوه ای بدی به ما با این شیرینی بخوریم؟!

romangram.com | @romangram_com