#همسفر_گریز_پارت_24


آرمن رفت کنار در.

- چطور توی این برف می رین؟ صبر کن حاضر بشم بیام.

صدای نوید آمد.

- نه... راهی هست... خیالتون راحت باشه.

آرتین به اتاقش رفت. پرده ی ضخیم را کنار زد و به نفس که میان نوید و راهی می رفت نگاه کرد.

صدای کلاریس را شنید.

- ضعیفه... سرمای بدی شده... خدا کنه برای شب ژانویه هم از این برفا بباره.





* یه نوع شیرینی که تقریبا شبیه شیرینی دانمارکیه و باز خوشمزه تر! اینم خوردنش با قهوه خیلی می چسبه!

*****

نفس خمیازه اش را خورد و فکر کرد به خانه که رسید، یکراست به تخت برود و بخوابد. شب قبل تا پاسی از شب گذشته، در مهمانی سال نو کلاریس بودند و صبح، زودتر از بقیه بیدار شده بود.

هنوز گیجی ِ خواب را داشت که امید را جلوی دانشکده دیده بود. تحقیق آماده را به دستش داده بود و اصرار کرده بود " حتمن امروز یه نگاهی بهش بندازین".

ظهر که در غذاخوری، تحقیق را ورق می زد، متوجه یادداشت امید شد.

فکر کرد اشتباهن لای برگه های تحقیق مانده ولی دقت که کرد، متوجه شد مخصوصن آنجاست.

سر در نمی آورد این حرفها چه معنی دارد؟

"مگه من چه رفتاری کردم که امید این کارو کرده؟"

کاغذها را جمع کرد و لیوان یکبار مصرف چای را میان دو دست گرفت.

"این تحقیق بهانه ای بود تا به شما نزدیک شوم و فهمیدم این یکسال بیهوده شیفته ی شما نبودم..."

هم از سادگی خودش حرصش گرفت هم از بی جنبگی ِ امید.

خوشبختانه در کلاس بعدی امید را ندید. یادش نمی آمد امید هم آن کلاس را داشته و نیامده یا نه؟ کلاس که تمام شد، از اینکه امید را آن اطراف ندید خوشحال شد.

آفتاب بی رنگ ِ دی ماه، روی برفهای جلوی دانشکده می تابید و چشمش را می زد. در کیفش به دنبال عینک آفتابی می گشت که صدای امید را شنید.

- سلام!

سر بلند کرد. امید لبخند پهنی بر لب داشت و شاخه ای گل رز به طرف نفس گرفته بود. ناخودآگاه به ساختمان دانشکده نگاه کرد. امید گل را جلوترآورد.

- برای شماس!

وقتی نفس را بی حرکت دید ، آرامتر گفت: خوندین؟!

نفس نمی دانست چه بگوید. مسخره بود. اما جوابی نداشت. اخم می کرد و داد می زد؛ یا می گفت اصلن نخوانده؟

بالاخره صدایش در آمد.

- آقای ثابتی! شما در مورد من اشتباه فکر کردین.

صورت امید آویزان شد.

- پس خوندین!

نفس عصبی به اطراف نگاه کرد ولی حواسش به امید بود.

- این گل رو چرا جلوی صورت من گرفتین؟!

امید گفت: مال شماس... نمی خوام که الان چیزی بگین؟ فکراتونو بکنین، بعد.

romangram.com | @romangram_com