#همسفر_گریز_پارت_119


راهی کمی از قهوه اش چشید.

آرتین فقط تلاش می کرد آرام شود. آرام و خوددار. مثل همیشه.

" مگه اینهمه سال دوست داشتنت رو از خود ِ نفس هم مخفی نکردی؟! این، از اون سخت تره؟!"

- مشکل من در واقع خود نفسه و فکرش.

آرتین نفس عمیقی کشید تا کمی مسلط شود.

- نفس چیزی می دونه؟

راهی خیره به فنجان، سر تکان داد.

- همه چیزو می دونه.

آرتین با ترس پرسید.

- نظرش چیه؟

راهی، قاشق را را در قهوه می چرخاند.

- میگه اون احساس ِ دوست داشتنو ندارم. بدون احساس هم نمی خوام ازدواج کنم... از این طرفم، مامان و بابا دائم دارن حرفشو می زنن. دیشب هم تا فهمیدن آخر هفته تولد نفسه، گفتن همون شب، خواستگاری می کنن... من حاضرم چند سال منتظر بمونم؛ ولی اینطور که پیش می ره، انگار نفس خودش نمی خواد جلوی احساسشو باز بذاره... نفس خیلی توداره؛ احساسشو بروز نمی ده.

آرتین سریع گفت: نفس همه ی احساسشو به زبون میاره... اشتباه می کنی! نمی تونه چیزی رو مخفی کنه.

راهی مطمئن نگاهش کرد.

- اونایی که نشون می ده، احساسات سطحیشه. ولی چیزی که توی قلبشه رو هیچوقت بروز نمی ده.

آرتین وحشتش را پس زد.

- خودت باهاش صحبت کردی؟

راهی گفت: آره... دو، سه ماهه... دائم بهونه های کلیشه ای می آورد. در نهایت هم حرف از احساس زد... ولی... خودم حس می کنم از اون زمان، انگار نرم تر شده... به چشم نمیاد ولی حداقل داره احساس ِ منو می بینه.

لبخند محوی زد.

- خودت می دونی چه موجود عجیب و بی نظیریه... اگه این دوست داشتن براش مهم نبود، تا آخر عمر هم اگر اینطور بهم بی تفاوت بود، بازم دوستش داشتم و باهاش زندگی می کردم...

آرتین تحمل ابراز علاقه ی هیچ کس را به عشق ِ خودش نداشت.

با اینکه حرفهای راهی، از سر ناامیدی و ناچاری بود و می دانست نفس، راهی را دوست ندارد، ولی هم عصبی بود، هم بیش از هر زمان وحشتزده.

به خصوص که خانواده ی راهی هم به این ازدواج تمایل داشتند.

راهی ساکت دانه های قهوه را روی زبان مزه مزه می کرد. موبایل آرتین زنگ می زد.

راهی گفت: جواب نمیدی؟

آرتین به خود آمد.

راهی لبخند زد.

- فکر تو رو هم درگیر کردم...

آرتین گوشی را بالا آورد. کلاریس بود. گفت لاریسا آمده و منتظرش است.

بی حوصله، اخم کرد.

- لاریسا؟ برای چی؟!

کلاریس گفت: نمی دونم... می گه کارت داره.

گفت " باشه، میام"

و فکر کرد " بهترین راه، برای فرار از حرفهای شکنجه آور ِ راهی!"

romangram.com | @romangram_com