#همیشه_یکی_هست_پارت_56

تنها چيزي كه با خودم آورده بودم موكت و يه لحاف تشكم بود . زندگي توي مغازه ي ممد آقا بد نبود فقط فشار مالي كه بهم وارد ميشد كمر شكن بود . همين كه نميتونستم آشپزي كنم خودش كلي دردسر بود البته اكبر و حسن تا ميتونستن بهم ميرسيدن ولي بعضي وقتام مجبور ميشدم يه چيزي از بقالي بگيرم و بخورم . اصلا نميفهميدم اين 50 تومن و خرج چي ميكنم ! سريع از دستم ميرفت ! اوضاع سختي بود هر جور فكر ميكردم راه چاره اي به ذهنم نميرسيد . البته راه كه به ذهنم ميرسيد ولي شدني نبود ! فكر ميكردم برگردم پيش مهدي اونجوري در آمدمم خوب بود . وقتي به حسن اين و گفتم بُراغ شد سمت من و گفت : - ديوونه شدي؟ مگه نديدي روت تيزي كشيده بود ؟ اين يارو قصد جونت و كرده تو دم از شراكت ميزني ؟

- انقدر عين تخمه بالا پايين نپر تو راه ديگه اي ميبيني ؟

- من به اين يارو اعتماد ندارم .

- مهم اينه كه پولش خوبه . حالا اگه قبول كنه .

- بابا دنبال يه كار ديگه باش خوب .

- اَه خسته شدم مگه نبودم ؟ كار هست ؟ بيخيال بابا دلت خوشه .

- خيلي خوب ولي اين يارو تا تورو تحويل پليس نده ول كن نيست از ما گفتن حالا برو آتيش بزن به زندگيت .

اين چيزا برام مهم نبود فشار و خرج زندگي اعصابم و به هم ريخته بود . عصر اكبر و گذاشتم جاي خودم در مغازه و رفتم سمت خونه ي مهدي . طبق عادت هميشگيم 2 تا زنگ زدم و وايسادم . يهو در وا شد و مهدي با چشماي گرد شده جلوم ظاهر شد گفتم :

- سلام

- سلام . خيلي وقت بود كسي اينجوري در اين خونه رو نزده بود !

- كارت داشتم .

از جلو در كنار رفت ولي هنوز داشت با چشماش انگار من و ميخورد ! نشستم روي تختي كه توي حياطش بود . انگار به خودش اومد چون دوباره اخماش رفت تو هم و گفت :

- چيه ؟ از اين ورا ؟

- ميرم سر اصل مطلب . ميخوام دوباره برگردم .

پوزخندي زد و گفت :

- چي شد ؟ تو كه گفتي ديگه نيستي .

حوصله ي مسخره بازياش و نداشتم پاشدم و گفتم :

- حرف زدن با تو فايده نداره . اشتباه كردم اومدم اينجا .

- وايسا كجا با اين عجله ؟ تو كه گفتي خودت از پسش بر مياي و حتما لازم نيست با من شريك شي .

- انقدر مسخره نكن پول لازمم . هستي يا برم ؟

- هستم . بشين .

- آها حالا اين شد .

يكمي پيش مهدي موندم و برنامه ي فردا صبح و با هم ريختيم بعد به سمت مغازه راه افتادم . برام جاي تعجب داشت كه چجوري يه شبه انقدر مهدي آروم شده ! ولي چيزي كه واسم مهم بود پولي بود كه قرار بود به دست بيارم .

****


romangram.com | @romangram_com