#همیشه_یکی_هست_پارت_45
مُندِش حسابي بالا بود ! بابا طرف با كلاسه ! هيچي نگفتم كه خودش دوباره گفت :
- حسابداري ميخونم .
الكي سرم و تكون دادم . بحث درس و مقش زياد برام باحال نبود . دوباره گفت :
- تو چي ؟
- خيلي وقته ترك تحصيل كردم .
- دانشجو بودي ؟
زِكّي انگار اصلا به خانوم در مورد من اطلاعات ندادن . نگاه جديم و تو چشماش دوختم و گفتم :
- نُچ . تا دوم دبيرستان بيشتر نخوندم .
انگار تعجب كرد ولي سريع خودش و جمع و جور كرد و گفت :
- چرا ادامه ندادي ؟
اگه ادب دست و پام و نبسته بود يه تورو سننه بارش ميكردم . حيف واقعا ! نگفتم دختره اومده بود آمار بگيره . وگرنه كي دلش واسه بلبل مادر مرده ميسوخت كه بياد هم كلومش بشه ؟ گفتم :
- نشد كه بشه .
انگار فهميد پيچوندمش . گفت :
- نميخواي ادامه بدي ؟
- ادامه بدم كه چي بشه ؟
من مني كرد و گفت :
- خوب ميتوني بري دانشگاه .
دستم و زدم زير چونم و همونجوري كه داشتم خيره نيگاش ميكردم گفتم :
- تو دانشگاه پولم ميدن به آدم ؟
جا خورد انگار انتظار داشت بگم چه فكر بكري از كي درس خوندن و شروع كنم ! يكم دست و پاش و گم كرده بود . حس كردم تند رفتم . خوب بابا بلبل چته ؟ مگه اين بنده خدا باعث اين همه بدبختيته ؟ تقصير اينه كه بابات عملي بود ؟ يا مثلا تقصير اينه كه بچه ها حرف زدنت و رفتارات و تو مدرسه مسخره ميكردن ؟ نكنه به خيالت اين باعث شده كه تو ترك تحصيل كني ؟ يه لحظه شرمنده شدم . سرم و انداختم پايين و گفتم : - دانشگاه رفتن واسه من آب و نون نميشه . نه شغل ميشه نه پول .
هيچي نگفت . من چه حرفي داشتم باهاش بزنم ؟ اَه يه چي بنال ديگه بلبل ! حالا از صبح تا شب مخ اكبر و حسن و سَگَك و كُپَك و تو محل ميخوريا نوبت به اين رسيد دهنت بسته شد ؟
يه جورايي حس ميكردم هم سطح و فكر هم نيستيم . اين همه چي رو تو درس و كتاب ميديد ولي من داشتم جامعم و ميديدم . ميديدم كه كسي نمياد دو دستي بهم پول بده . بايد جون سگ ميكندم تا آخرش چندر غاز دستم و ميگرفت . نميدونم چرا ازش شاكي بودم . شايد چون خيلي راحت زندگي ميكرد . يا اينكه يه سقفي بالا سرش بود .
افكارم و پس زدم نگاهم به لباسي كه تنش بود افتاد . يه پيراهن يه سره ي بلند بود آستين نسبتا كوتاهي داشت و يقش هفت بود . ناخودآگاه پرسيدم :
- چه پيرهن قشنگي . حاج خانوم برات دوخته ؟
romangram.com | @romangram_com