#همیشه_یکی_هست_پارت_35
- ببينم . اوضاع بازار خوبه ؟ وردستي ؟ شاگردي ؟ چيزي نميخواين ؟
براي يه لحظه نگاهم كرد و گفت :
- چطور ؟ كسي كار ميخواد ؟
اشاره اي به خودم كردم و گفتم :
- واس خودم ميخوام .
- محيط بازار كه واسه شما مناسب نيست .
اَي بابا نشد يه بار ما با اين حرف بزنيم هي نگه فلان چيز صحيح نيست فلان چيز مناسب نيست . نخير آبي از ايشون گرم نميشد گفتم :
- خيلي خوب . فعلا .
كليد انداختم تو قفل و وارد خونه شدم . نگاهي به ساعت كردم 11 بود . چه عجب دوباره گير به ساعت برگشتنم نداده بود ! تقريبا هر شب كه برميگشتم خونه حسينم همون موقع برميگشت هميشه ي خدا هم يه مدلي باهام حرف ميزد كه شرمنده شم و از فرداش زود برم خونه ! توپ و تشراي اقدس افاقه نكرد حالا اين ميخواست با يه نگاه من و آدم كنه !
پول راحت در آوردي حالا اين پولي كه راحت گير نمياد و بايد تلاش كني اذيتت ميكنه .
يه طاقه پارچه اي كه جلوش بود و برداشت تا توي قفسه بذاره عصبي گفتم :
- گفتين سر به راه شو شدم ديگه . هنوزم بايد گذشته رو بكوبين تو سرم ؟ خوب نمي صرفه ! از 9 صبح برم تا 9 شب اونوقت همش 100 تومن بذاره كف دستم ؟ آخه مگه گدام ؟
دُكي دو تا دستش و گذاشت روي ميز جلوش و گفت :
- فكر ميكني من از كجا به اينجا رسيدم ؟ منم يه شاگرد بزاز بودم ! كم كم خودم و بالا كشيدم . بابا 100 تومن كه خيلي خوبه من نصف اينم نميگرفتم .
- دِ آخه حاجي جون زمان شوما ارزوني بود با يه 10 تومني ميتونستي كلي چيز ميز بخري . الان با 10 تومن به ما آبنباتم نميدن . خود شما باشي با 100 تومن ميتوني زندگي كني ؟
- آخه بچه تو فرق داري . همش 1 نفر آدمي مگه چقدر خرج داري ؟ اجاره خونه هم كه نبايد بدي . حداقلش اينه كه كارت استرس و گير نداره .
- حرف شوما درست . ولي مگه تا كي ميتونم خونه شما مفت و مجاني زندگي كنم ؟ بالاخره كه بايد برم يه جا ديگه . خودتونم گفتين اينجا موقته و بايد فكر جا باشم . بيراه ميگم ؟ خوب هر جا هم برم خونه ي آخرش 100 فقط كرايشه ! حالا بگيم يه اتاق كلنگي درب و داغونم باشه .
- حالا فعلا پيش خودم هستي من كه نميذارم آواره ي خيابونا بشي . تو سعي كن رفتارت و درست كني اصلا اون اتاق تا آخرش مال تو .
- يعني هيچ جور نميشه يه كار ديگه واس ما پيدا كنين ؟
- توي اين كمبود كار همينم به زور پيدا كردم . تازه شانس آوردي شاگرد ممد آقا شهرستان دانشگاه قبول شد و مجبور شد كه بره وگرنه همينم نبود .
دو دل بودم . سرم و انداخته بودم پايين و داشتم شيش و بش ميكردم كه حاجي گفت :
- زود به من جواب بده يهو ديدي ممد آقا دوباره شاگرد جديد پيدا كردا . مردم تشنه ي كارن اونوقت تو خوشي زده زير دلت ميگي اين كار و نميخواي .
بد فكريم نبود . بالاخره از بيكاري كه بهتر بود . حالا فوقش يه مدت ميرفتم اينجا بعد يه كار بهتر گير مي آوردم . كار عاقلانش همينه .
****
romangram.com | @romangram_com