#همیشه_یکی_هست_پارت_26
- آره .
- چرا كه نه كي بهتر از حاج علي ؟
يه لبخند نصفه و نيمه زدم و گفتم :
- فقط حقوقش چجورياست ؟
- راستش زياد نميتونم بدم . خودمم يه جايي كاري واسم پيدا شده ميخوام نصف روز اونجا باشم واسه همين وردست ميخوام . كه وقتي نيستم مغازه رو بپاد ! وگرنه چرخ اين مغازه زياد خوب نميچرخه كه بخوام زياد مايه بدم . ميفهمي كه منظورمو ؟
سري تكون دادم و گفتم :
- خوب آخرش چند ؟
دستي به موهاي كم پشتش كشيد و گفت :
- راستش من 100 تومن در نظر گرفتم . يعني بيشتر از اين نميتونم بدم .
تا اين قيمت و گفت وا رفتم ولي خودم و نباختم گفتم :
- باشه من تا فردا خبرش و به شما ميدم كه هستم يا نيستم .
ازش خداحافظي كردم و از مغازه زدم بيرون . با 100 تومن كه چرخ زندگي نميچرخيد ! پوفي كردم و به سمت خونه به راه افتادم .
توي كل مسير خونه همش داشتم با خودم شيش و بش ميكردم . از يه طرف حرفاي حاجي ميومد تو سرم از طرف ديگه به خرج خونه فكر ميكردم . خو با 100 تومن عمرا ميتونستم تا آخر عمرمم يه تكوني به زندگيم بدم . يكم كلاهم و رو سرم جا به جا كردم و دوباره دستام و تو جيبم بردم . توي فكر خودم بودم كه صداي مهدي و شنيدم : - هوي فنچولك ! كجايي يه ربع دارم صدات ميكنم .
اولش مات بودم . اين اينجا چيكار ميكرد . ولي بعد به خودم اومدم اخمامو كشيدم تو هم و گفتم :
- چته گرخيدم ! يه نمه آروم تر
اونم اخماش و كشيد تو هم و گفت :
- امروز چرا پيدات نبود ؟
كلافه گفتم :
- امروز ميزون نيستم . عصر ميام پيشت غر بزن هر چي خواستي ! فعلا
راهم و سد كرد و گفت :
- يعني چي ميزون نيستم ؟ جوابم و بده ميگم چرا نيومدي ؟
اين مهدي هم عجب آدم بد پيله اي بودا . صدام و آوردم پايين تر خونسرد تو چشماش زل زدم و گفتم :
- ديگه نيستم .
مهدي بلند تر از قبل گفت :
romangram.com | @romangram_com