#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_83

-چرا؟!

-چرا نمی فهمی من تورو می خوام،تورو دوست دارم عاشق توام!؟

حرف هایش راتجزیه تحلیل می کنم من هم کودکانه اورا می خواستم که به اینجا رسیدم!تحلیل رفته لب میزنم

-توهم راهو اشتباه رفتی!

اوهم زمزمه می کند

-تورو خواستن اشتباه نیست!

زهر خند می زنم به حال خودم به حال خودش...

-گلسا دیگه کافیه هم برای من هم برای تو!

زمزمه می کنم

-اره کافیه!

حرفم را به حساب دیگری می گذارد خون به چهره اش بر می گردد.

-عزیزم...بیا تمومش کنیم،می دونم توی این سالها روزای سختی داشتی،منم بهتر از تو نبودم ...

حرف می زند ومی گوید به خودم که می ایم دستم را در دستش گرفته...به دستم خیره می شوم وبیرونش می کشم.

-برو ارش ...برو فکر کن ببین چی کار کردی؟،من تاوانش رو بدجور پس دادم،درست زمانی متوجه شدم یاسین شده همه چیزم که از دستش داده بودم،دعا میرکنم تو مثل من نباشی و حست به یلدا همونی باشه که میگی.

میان نگاه سبز به خزان نشسته اش دور می شوم....

 


romangram.com | @romangram_com