#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_78
-احتمالا دوهفته اونجاییم سعی می کنم اخر هفته عید رو اینجا باشم..
دلم می خواهد ان خط سفید را لمس کنم
-پنج شنبه عصر میام دنبالت می خوام با هم باشیم.نظرت چیه؟
نگاهم را از خط سفید می گیرم وبه لبخند کمرنگ وقهوهای چشمانش نگاه می کنم.
-باشه!
می خندد ومن نگاهم روی ان خط سفید است که با کش امدن لبش کم رنگ می شود.
-ممنون.
می چرخم که پیاده شوم
-گلسا؟!
برمی گردم و نگاهش می کنم
-همین!
نمی دانم منظورش چیست.بازویم را می گیرد.دوباره نگاهم روی ان خط سفید دور لبش ثابت می ماند نزدیک شدن لب هایش را حس می کنم دست بلند می کنم ونک انگشتم را روی خط سفید می لغزانم..
"فقط یه خط است همین!"
مچ دستم را که می گیرد به خودم می ایم می خندد وعقب می کشد نک انگشت اشاره ام را بوسه می زند حس خوبی به تنم تزریق می شوم
-برو تا کار دست من وخودت ندادی!
او می خندد ومن با یک علامت سوال پیاده می شوم...
romangram.com | @romangram_com