#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_68
-چه ورزشی انجام میدی!؟
دستش روی دکمه سوم می ایستد... وباز ادامه می دهد.
-کشتی.
تکرار می کنم
-"کشتی"
ناخود اگاه لبخند خسته ای می زنم.صدای در می اید.نگاهم از سینه های یاسین جدا می شود وروی چهره ی رنگ گرفته اذر خانم سینی به دست ثابت می ماند.
-خدا مرگم بده مادر ببخشید!!
نمی دانم منظور اذر خانم چیست.یاسین برمی خیزد
-بیا تو مادره من؟!
یاسین سینی را می گیرد ولی اذر خانم داخل نمی شود.فکرم درگیر ورزش یاسین است ونگاهم روی لیوان اب پرتقال داخل سینی.
-باید یه چیزی بخوری فشارت پایینه؟
-گرسنه نیستم فقط خوابم میاد...میشه اون لیوان اب پرتقال رو بخورم؟
لیوان اب پرتقال را دستم می دهد همه اش را سر می کشم.
-مطمئنی نمی خوای شام بخوری؟
زیر پتو می خزم
-می خوام بخوابم!
romangram.com | @romangram_com