#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_6

مکث می کنم نمی دانم چهره ام چگونه است که درنگاه منصور فرهنگ نیا انعطاف میبینم و لب باز می کنم

-من ..

با انگشت به در اتاقم اشاره می کنم

-می خوام برم اتاقم!...میتونم؟!

بعد از لحظه ای مکث لب می گشاید

-البته دخترم!

ومن مثل یک رها شده بلند می شوم وهیچکس نمی داند این روزها من درگیر رابطه ای هستم که دوستش دارم."ارش کجا و یاسین کجا؟"احساس گرما می کنم به اتاق که پا می گذرام شالم را برمی دارم.تمام نرون ها ی مغزم به شدت واکنش نشان می دهند.احساس می کنم تمام انتقال دهنده های عصبی مغزم ساکن مانده اند!خودم را روی تخت می کشم دلم می خواهد با ارش حرف بزنم او خوب می تواند حواسم را پرت کند.ذهنم را به سمت ارش می کشم با اودر دفتر دکتر خرمایی اشنا شدم...شیک پوش مغرور و خوش چهره بود همان چیزی که من می خواستم در برخورد اول به چشمم نمی امد ولی به مرور زمان بیشتر دیدمش سمج بودنش باعث شد پیشنهاد یک دوستی ساده را بدهد تا اگر خودم خواستم ادامه بدهیم در ابتدا به عنوان یک دوست ساده رویش حساب باز کرده بودم ولی به مرور هیچ چیز ان طور که من می خواستم پیش نرفت.یکسال از رابطیمان می گذشت وهرروز دنیای زیبای وسیع تری به رویم باز می شد حرفها و چیزهایی که نه شنیده بودم ونه تجربه کرده بودم.برایم عشق ارش بود و تمام اخلاقیات و رفتار هایی که مورد علاقه ام بود."یاسین"احتمالا باید اخرین مرد روی کره زمین باشد که حتی بخواهم به او فکر کنم...

نمی دانم چقدر زمان می گذرد ... در اتاقم بدون در زدن باز می شود.چهره ی عصبی پدرم و مادری که صورت در هم رفته اش پشتش جا خوش کرده!از ورود بی صدایشان اخم در هم می کشم.این چهره از پدرم راخوب می شناسم فاصله ی ابروهایش از هم کم است .طرح صورتش که نشان می دهد فکش به هم چسبیده

-این چه رفتاری بود جلوی خانواده فرهنگ نیا؟

نیم خیز می شوم و نگاهش می کنم.

-من هیچ بی احترامی نکردم فقط خواستم تنها باشم!

-بلند شدن تو عین بی احترامی بود!

مادرم پچ پچی زیر گوش پدرم می گوید گویا سعی در ارام کردنش دارد.

-اگه اونجا می موندم چی باید می گفتم که بی احترامی نباشه موندن من اونجا یه معنی بیشتر نداشت!

پا به درون اتاقم می گذارد جایی که به ندرت در تمام این سالها پا گذاشته اتاقم حجم مردانگی اش را تاب نمی اورد و سعی در پس زدنش دارد.چشمانش را باریک می کند محاسنش سفید تر از همیشه شده اند؟و یا شاید من  مدتهاست به چهره ی پدرم نگاه نکرده ام!

-متوجه نمی شم؟


romangram.com | @romangram_com