#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_56

-سلام!

 سر برمی گرداند وبا دیدنم لبخند می زند.جلو می روم

-سلام خانم فراری!

 

از حرفش شرمنده می شوم.گرچه میدانم لحنش برای شوخی بوده.سرم را پایین می گیرم و گوشه شالم را مشت می کنم.

 -معذرت می خوام ... اخه میدونی خیلی سخت گذشت فقط می خواستم..

 

انگشتش که روی چانه ام می نشیند حرفم نیمه تمام می ماند.نگاهش می کنم قهوهای چشمانش می خندد.

 -چرا سرتو پایین می گیری؟! 

-معذرت می خوام باید..

 دستش را برمی دارد ونگاهش را از اجزای صورتم می گیرد.ساک ها رابرمی دارد

-بریم تو هواسرده!

به طرفش می روم تا یکی از ساک ها را بگیرم.دستش را روی کتفم می گذارد وبه طرف درب ورودی هدایتم می کند.

-شما بفرمایید تو خودم میارم!

-سنگینه بزار کمکت کنم؟ 

می خندد


romangram.com | @romangram_com