#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_40

-خانم مهندس در این مورد قبلا هماهنگی شده که بازدید به بعد از کلاس

موکول بشه.

-پس اگه برای بازدید اومدن اطلاع بدید "مهندس صالح" دستگاه رو چک

نکردن!

یک از دانشجویان از میان جمع می گوید

-اقای دکتر با خانم مهندس نسبتی دارین؟!

ارام همین را می خواست! 

فرزاد-خب دیگه کافیه..

ارام-بله دختر عموشون هستم!بااجازه اقای دکتر!

در رامی بندد و از کنارم رد می شود.نمی خواهم ارام دوباره به همان دخمه بی کسی و تنهاییش باز گردد.دنبالش می روم 

-چه مرگت شده ارام؟ 

-یکی از دوستام رو دیدم چند وقت دیگه یه شو لباس واسه کله گندها دارن میایی؟!

-ارام؟؟

پوزخند می زند 

-می خوام یه حال اساسی به صالح بزرگ بدم!

می ایستم و او را مجبور به ایستادن می کنم


romangram.com | @romangram_com