#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_38

-ممنون.



میرود بیست دقیقه بعد با حوله بیرون می ایم.هنوز از اینکه فهمیده ماهیانه بودم خجالت می کشم.با دیدن محتویات روی تخت شوکه می ایستم"پد بهداشتی،لباس زیر،مانتوسبز...مسکن و اب"



پایین که می روم 45 دقیقه گذشته.مادرم با دیدنم لبخند می زند.نمی دانم چرا ولی عطر زده و کمی هم ارایش کرده ام.قربان صدقه ام می رود.نگاه یاسین به من است ومن دختر ضیف یک ساعت پیش نیستم.لبخند می زند

-بریم!

حال...

 

صدای در می اید و لحظه ای بعد قامت دختری ریز نقش پیدا می شود.

-سلام مهندس کاویان...این لیست دستگاهاییه که نیاز به چک کردن داره؟

-ممنون بزارینشون روی میز؟

نگاهم را از دختر لاغر اندام می گیرم می رود.

صدایش میزنم

- ارام؟!

-...

-بس کن خفه کردی خودتو؟


romangram.com | @romangram_com