#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_25

یک هفته اس که در خانه حپسم وهزار جور فکرو خیال کرده ام.بدم هم نمی اید یک

بار با او جایی بروم.

-پدرم؟!

-نگران نباش اجازش رو گرفتم!

نمیدانم انچه را که می خواهم بگویم یا نه

-دوستات...یعنی..

-یکی ان مثل من وتو،نگران چی هستی؟!

بدون مکث می گویم

-باشه میام!

 

فردای ان روز با دوستانش روبرو م یشوم روحیه ام خوب نیست.تعجب می کنم هر

کسی با نامزد یا همسرش امده...جمع راحت و صمیمی هستند همین که کم حرف

می زنند خوب است دلم از دیدن زوج های خندان کنار هم می گیرد.اینکه یاسین درکم

کرده و کنارم راه نمی رود را دوست دارم.راحتم گذاشته و هر از گاهی عقب را نگاه

می کند تا از بودنم مطمئن شود.چند باری هم عقب مانده ام و او منتظر مانده تا نزدیکتر

شوم.


romangram.com | @romangram_com