#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_18

-اره!

می چرخم وکیف دستی ام برمی دارم.

ارام-شیفتش کیه منم چشمم به جمال این شازده روشن بشه!

-نمی دونم!

نفسش را فوت می کند...

ارام-برو من خودمو می رسونم؟

از راه رو سفید و عریض عبور می کنم و داخل ماشین منتظرش می مانم.سرم را روی 

 فرمان می گذارم...باید چه کار کنم...تنها امیدم خانوادها یمان هستند واگر انها 

نخواهند هیچ نقشه ای دیگری ندارم...

 

گذشته...

مشغول حرف زدن با یکی از بچه های ارشد هستم اراش را میبینم و کنارش دختری 

 با قد متوسط ولی بی نهایت لوند و زیبا.با ارش می خندد وانگار رابطه یشان صمیمی 

تر از یک دوستی ساده است.

تا دو روز جواب تلفن هایش را نمی دهم وقتی برای جواب ندادن سرم داد می زند با 

گریه موضوع را می گویم و او با ارامش می گوید دختر عمویش است.یک سال از 


romangram.com | @romangram_com