#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_19
خودش کوچکتر است و تازه از لندن برگشته.حقوق می خواند و بسیار موفق
است.
"بعدها همین زن تمام زندگی ام را بهم می ریزد."
روزها می گذرد و ارش گاهی بی حوصله می شود.تازگی ها اخلاقش بد شده و
کمتر زنگ می زند سره کوچکترین مسئله ای تنش ایجاد می کند.قهر می کنم و همین
بیشتر کفری اش می کند.می گوید برای او هستم و حق ندارم خودم را از او دریغ
کنم.می دانم چیزی شده و او حرف نمی زند.پدرم این روزها پست مهمی را در کشور
عهده دار شده و چند هفته ای هست مادرم بیشتر نسبت به رفت و امد هایم
حساس شده.می دانم زندگی پدرم زیر زربین است.
حال...
صدای ضربه به شیشه ماشین از گذشته بیرونم می کشد.می نشیند و دستی به
موهای هایلایت شده اش می کشد.استارت می زنم و راه می افتم.
ارام-میدونی حسرت چی رو می خورم؟
ادامه میدهد
-اینکه اگه ای کیو تورو من داشتم الان دنیا رو باهاش مکیده بودم!
romangram.com | @romangram_com