#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_129
-این مایند اوپنتون به مزاج خیلی ها خوش میاد!؟
-منم همینو می خوام اقای دکتر!
ارام ولودگی هایش را می شناسم و یاسینم را هم.به طرف کاناپه می اید کیف و کتش را برمی دارد تا برود..
-کجا دکتر؟!
-سلام خسته نباشی!
رویش را برمی گرداند و با دیدنم باز همان ارامش همیشگی در چشمانش موج میزند.
-جناب دکتر اینطوری نگاه نکن این دسرشه،بعد غذا می تونی راحت تست کنی!
می دانم برای نگاه ارامش تیکه می اندازد.به طرفم می اید و بازویم را همراه خوش به اتاق می کشد.صدای ارام تن بلند می گیرد
-چه عجلیه دکتر ناسلامتی منم اینجام!!؟
نمی دانم به لودگی ارام بخندم یا به حرص یاسین!
به داخل اتاق هدایتم می کند و در را هم میبندد.کیف و کتش را روی تخت می اندازد.همانطور که دکمه های پیراهنش را باز می کند نگاهش را هم از من نمی گیرد حتی برای یک لحظه..
-برگرد؟
-چی؟!
-میگم برگرد؟
برمی گردم فاصله را کم می کند، دستش جایی میان کتف راستم می نشیند،تکان می خورم صدایش را کنار گوشم می شنوم بدون هیچ انعطافی
-این چیه؟
romangram.com | @romangram_com