#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_127
-اون فقط می خواست ارش رو کنارش نگه داره،به هر قیمتی...
نفسم را با اه بیرون می دهم
-کاری که من برای یاسین نکردم و جازدم..
-باریکلا تحسینم می کنی؟
-اگه یاسین های رو از دست دادم بخاطر اشتباهات خودم بود.
صدایم می لرزد از احساساتم در رابطه با این مسئله باخبر است
-امشب رو خونت دعوتم،دو نمونه غذا میزاری جلوم با سالاد ودسر نمی خوام اون شوهره..
-ارام؟
-باشه بابا اون شوهر عزیز کردت فکر کنه کم کسی ام!
خنده ام می گیرد، میداند چطور حال و هوایم را عوض کند
-بعد اون حرفها روتم میشه بیایی خونه ما؟!
-اتفاقا امشب براش برنامه دارم!
-یاسین بد نیست هیچوقت..
-شاید چند روز موندم،فرزاد یک هفته ای رفته مشهد.
نمی گذارد غذا درست کنم.خودش دست به کار می شود و حسابی هم خودش را تحویل می گیرد.با ان دامن کوتاه و تاپ بندی حسابی در اشپز خانه دیدنی شده.
سالاد درست می کنم و دسر...به داخل حمام هلم می دهد..
romangram.com | @romangram_com