#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_124

-تاکی؟!

مکث می کند

-نمیدونم!

سینه اش را می بوسم

-دلم برات خیلی تنگ شده بود!

-...

-نمی خواهی بمونم مگه نه!؟

-...

-نباشی میمیرم!

-یه چیزی مثله خوره چهار ساله باهامه.

-من کاری نکردم..

چیزی نمی گوید،لمسم نمی کند نوازش هم، من به در اغوش بودنش هم راضی ام... همان رایحه ی خاص بینی ام را نوازش می کند.اگر هزارباز هم ان شب تکرار شود از یاسین نمی ترسم،ازارم نداده ولی تمام حس خوشایندم برای همان بار اول بوده و بقیه اش حس تحقیر بود که روح وروانم را به هم ریخته بود. حلقه دستانم را محکم تر می کنم و خودم را بیشتر به سینه اش نزدیک ، کتفش را ارام نوازش می کنم،شانه سمت راستش را می بوسم...کاش می توانستم رودروایسی را کنار بگذارم وبوسه بارانش کنم،تا تب چهار ساله ام بخوابد...صورتم را روی سینه اش می گذارم و زیر لب اسم خدا را زمزمه می کنم وبرای "همین لحظه هم شکر"

از بی محلی اش تب می کنم،نیم خیز می شوم حلقه دستش دورتنم تنگ می شود.بی اراده روی لبش خم می شوم...دستم را میان موهایش فرو می برم...فقط چند لحظه طول می کشد تا همراهی ام کند...از اینکه زخم هایش را میان رابطه یمان نمی اورد خوشحالم،لمس می شوم...،بوسیده می شوم ... و نوازش هم ... ولی تمامشان نیم ساعت طول می کشد...حسرتم نوازش می شود روی تنش،نوازشش می کنم مثل همان روزهای خودش..

-برام از ارش بگو؟

ذهنش درگیر است حتی بعد از یک رابطه گرم... خودم را مسئول حال اشفته اش می دانم،خم می شوم چشم هایش را می بوسم و صورتش را هم...دستم داخل موهایش نوازش راه می اندازد؛صورتش را میان سینه ام فرو می برد،موهایش را می بوسم از ارش می گویم ، از اشناییمان...برایش زن می شوم...مرحم می شوم...نوازش می کنم و تمام هم و غم من ایناست که ایا مرحمی هستم برای یاسینم یانه؟!...

رطوبت نفس هایش روی سینه ام و ریتم منظمش از خواب بودنش خبر میدهد...از اینکه مثل یک کودک خودش را میان سینه ام مچاله کرده به خودم لعنت می فرستم ..."حتی تصورش را هم نمی کردم که کارم باعث شود یاسینم این همه خورد شود...!"


romangram.com | @romangram_com