#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_11

ماشین را گوشه ای نگه می دارد و نگاهم می کند.صورتش سرخ شده و فکش منقبض. انتظار چنین واکنشی را ندارم بالحن حرص الودی می گوید

-تو چی گفتی؟؟

- ارش؟!

صدایش را بالا تر می برد این واکنشش یعنی استرس برای من...

-گفتم چی گفتی؟؟ 

-من...فقط... 

کلافه از عکس العملش می گویم

-ارش چته؟

-منو خر فرض نکن گلسا این پسر همیشه خونتون پلاسه...

-منظورت چیه؟؟

-منظورم کاملا واضحه...این موضوع جدی تر از اون چیزیه که تو فکر می کنی یاسین و

خانوادش از نظر پدر متعصب تو کاملا تایید شده ان.

میداند پدرو مادرم به خاطر علاقه ای که به یاسین دارند تقریبا اکثراوقات اودر خانه ما

و همراه پدرم است.

-من گفتم نه...اینم بخاطر این گفتم که ...اصلا می خوام برم خونه...

بغض می کنم مثل یک دختر 18 ساله.بغضم را می فهمد دستش را جلو می اورد و اشک


romangram.com | @romangram_com