#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_108
نگاهش می کنم
-چیکار کنم؟
-لخت شو؟
چند لحظه طول می کشد تا دوباره انچه را که شنیده ام به سیستم پردازشی ام تحویل دهم.
-مگه نگفتی می خواهی جبران کنی؟
پیراهنش را از تنش جدا می کند.فقط نگاهش می کنم.
-اگه منصرف شدی می تونم برت گردونم خونه خودت هوممم؟
-یاسین؟!
پیراهنش را از روی مبل بر می دارد
-خب مثل اینکه به توافق نرسیدیم،بپوش ببرمت؟
-نه!
-پس زود باش؟
من هم نزدیکی به یاسین را می خواهم ولی نه با این لحن نه با این وضع...من نوازش می خواهم، حرف های عاشقانه می خواهم وارامش همیشگی اش را!
رکابی مشکی اش را از تنش در می اورد
-امیدوارم بتونی این چهار سال رو با چهار ماه جبران کنی؟
romangram.com | @romangram_com