#همه_سهم_دنیا_رو_ازم_بگیر_پارت_8


با همين قدم، پايش را روي گل هاي نرگس گذاشت که فرشته آتشي شد و محکم به سينه ي مرد جوان کوفت و گفت:

-برو عقب.زدي گلامو له کردي.مگه کوري؟

مرد جوان اول با حيرت به دخترک که با گستاخي با او برخورد کرده بود نگاه کرد اما خيلي زود با اخم گفت:شما خانوم جوون زيادي رو داري.

فاطمه با ترس به آن دو که با خشم به هم زل زده بودند نگاه کرد.دست فرشته را کشيد و گفت:بيا بريم.تمومش کن ديگه.

فرشته دستش را به کمرش زد و گفت:نه مي خوام ببينم حرف حسابش چيه؟

مرد جوان با بدجنسي لبخند زد و گفت:نشونت ميدم.

به عمد و بدجنسي با کفش روي گل هاي فرشته آمد و آنها را له کرد که فرشته خواست به سويش حمله ور شود که فاطمه فورا دسش را کشيد و گفت

-ول کن بزار بره.دسته گل من مال تو.

مرد جوان چشمکي زد و گفت:روز بخير خانوم.

فرشته غريد:فقط واستا تا حاليت کنم.ايشالا بري تصادف کني.احمق

همانطور ادامه مي داد اما مرد جوان قبل از اينکه صداي فرشته را بشنود سوار اتومبيلش شد و رفته بود.فرشته با حرص گفت:

-خدا لعنتش کنه، اين همه پول دادم بابت اين گلا که اين مرديکه ي احمق نرسيده زير پاش لهش کنه...مي بيني تورو خدا مردم چقد پروان؟ طرف مي خواسته زيرم کنه يه چيزيم طلبکار بود.

فاطمه نگاهش کرد و گفت:تقصير تو هم بود.نمي توني جلو زبونتو بگيري؟

فرشته چشم غره ايي به او رفت و گفت:بيا بريم الان دوباره مرتضي زنگ مي زنه ها!

-بهش گفتم با توئم.اون به هر کي بي اعتماده به تو عين چشاش اعتماد داره.بگم با توئم.ميگه برو ته دنيا.

فرشته لبخندي زيبا روي لب آورد و گفت:قبوله، حالا گلاتو بهم بده پولم تموم شد نمي تونم باز برم بخرم.

فاطمه خنديد و گفت:روتو برم هي.بيا مال خودت.

فرشته با شوق گل ها رو گرفت که گوشي فاطمه زنگ خورد.گوشي را از جيب مانتوي خردليش بيرون آورد و گفت:مرتضي اس!

جواب تماسش را که داد آدرس جايي که بودند را به او داد و گفت منتظر مي مانند.گوشي را که در جيب مانتويش گذاشت گفت:داره مياد دنبالمون بريم بچرخيم.

فرشته تک خنده ايي کرد و گفت:آخه بوشهر جا داره بريم بچرخيم.

romangram.com | @romangram_com