#همه_سهم_دنیا_رو_ازم_بگیر_پارت_3


تلفن زدن بود و يه خداحافظي کردن.حالا بعد از دوسال که به خودم قول دادم ازت متنفر باشم جلو راهمو گرفتي که چي؟ برسونيم؟ بهم تيکه بندازي؟ جلو دوستات خوردم کني؟ نخواستم

لعنتي نخواستم.همينقد که تو اين مدت همه جوره زجرم دادي بسمه..بقرآن بسمه...واقعا دلم نمي خواد ببينمت.پس بي خيال شو برو پيش دوستات که داري با کارات کوچيکم مي کني

جلوش...کاش يکم فقط يکم مي فهميدي چي شده و مي گفتي چي شده بعد شمشيرو از رو مي کشيدي..

اشک در چشمانش به ر*ق*ص آمده بود.اما به خودش قول داده بود که نشکند.کيفش را با خشونت از دست کيان که مبهوت نگاهش مي کرد کشيد و با قدم هايي که بي شباهت به

دويدن نبود از او دور شد.کيان وقتي به خود آمد که فرشته از جلوي چشمش محو شده بود.همايون دستي به شانه اش زد و گفت:

-فرشته بود؟

کيان پريشان تر از آن بود که بتواند حرفي بزند.فقط سر تکان داد و به سوي ماشينش که پايين سکو پارک شده بود دويد.سوار شد و به سوي مسيري رفت که فرشته رفته بود.حرف هايش

در ذهنش زنگ مي خورد.وجدانش قلقلک شده بود اما قلبش هنوز پر از نفرت بود.مي دانست دخترها هزار بازي دارند و اين هم يکي از نقشه هاي فرشته بود تا او را خام کند.طول مسيري

که فکر مي کرد فرشته رفته است را رفت اما او را نيافت.صداي گوشيش توجه اش را جلب کرد.نگاهي به آن انداخت.همايون بود.حوصله ي جواب دادن را نداشت.رد تماس زد و به سوي

منزل عمويش راند.الان هيچ کس غير از آلما تک دخترعمه ايش که عروس عمويش بود نمي توانست آرامش کند.جلوي در که توقف کردزنگ زد.صداي زري(م*س*تخدم خانه) در خانه پيچيد.

همين که فهميد کيان است در را باز کرد.در که باز شد بي خيال ماشينش داخل خانه شد.مثل هميشه آلما با لبخند جلويش ظاهر شد.با خنده گفت:

-به آقا کيان از اينورا؟

-يعني خدايي روتو برم آلما من که ديشب اينجا بودم.

آلما خنديد و دست کيان را به گرمي فشرد و گفت:احوال داداش گلم؟

کيان با اخم به آرامي گفت:خراب!

روي صورت زيباي آلما اخم نشست.با جديت گفت:چي شده کيان؟

-امروز فرشته رو ديدم.کنار دريا، تنها!

آلما لبخندي مهربان زد و گفت:اين که چيز جديدي نيست.هميشه تنهايي ميره کنار دريا.خصوصا عصرا که دلش مي گيره.

کيان با اخم گفت:بحثم شده باهاش.دختره نيم وجبي چه زبوني داشت.فک نمي کرد تو اين دوسال اينقد به متر زبونش اضافه شده باشه.

آلما خنديد و گفت:کجايي کاري داداش؟ اون فرشته ي 17 ساله ي کوچولو خانوم شده.

romangram.com | @romangram_com