#همه_سهم_دنیا_رو_ازم_بگیر_پارت_2


نفسش را پر صدا بيرون داد و با صدايي تقريبا آرامي گفت:دوست دارم.

صداي هيني که شنيد چشمانش را باز کرد.همان کتاني هاي قرمز.نگاهش را بالا کشيد و يکباره از ديدن کسي که دو سال فقط از دور تماشايش کرده بود قلبش ضربان گرفت.نام

خود را به زبانش آهسته شنيد.چهره اش مغرور شد.بلند شد و شلوار جين آبي تيره اش را تکاند. که فرشته با غرور نگاهي به او سه جواني که به آنها نزديک مي شدند انداخت.

پوزخندي زد و گفت:کار جديدته؟

کيان با خشم نگاهش کرد و به تندي گفت:چي گفتي؟

فرشته بدون آنکه توجهي کند از کنارش گذشت.اين مرد همان دو سال پيش برايش تمام شده بود.هر چند قلبش بي قرارش بود اما در اين دو سال آنقدر روي خود کار کرده بود که

در مقابلش فرشته ايي خشن و مغرور باشد نه آن دخترک 17 ساله ي دو سال پيش که با خواستگاريش رنگ به رنگ شد و خود را قفل کرده ي آ*غ*و*شش کرده بود.کيان بدون آنکه

دست خودش باشد دوستانش را رها کرد و به دنبال فرشته رفت، بازويش را گرفت و با جديت گفت:

-اينجا چيکار مي کني؟

فرشته محکم دستش را کشيد و با اخم گفت:به شما ربطي داره؟ فک نمي کنين زيادي براي من غريبه اين؟

-کم چرت بگو فرشته، گفتم اينجا چيکار مي کني اونم تنها؟

فرشته متعجب نگاهش کرد و گفت:از چي حرف مي زني؟!

کيان نيش خندي پر از تحقير روي لب آورد و گفت:شگردته، من نشناسمت که به درد جرز مي خورم.اين تعجباي دروغين فقط براي اهلش که زود باور مي کنن خوبه نه براي من خانوم شکيبي.

فرشته از شدت حرص و حرف هايي که شنيده بود با اخمي تلخ و بغضي که اسير گلويش شده بود قهرآلود نگاهي به کيان انداخت و بدون فرشته با پوزخند او را برانداز کرد و گفت:

-احيانا من فراموشي گرفتم يا تو؟ زيادي حرص مي زني آقاي صالحي.

کيان با حرص گفت:دلم برات مي سوزه.انگار خيلي زودتر از اوني که فک مي کردم ولت کرده.

آنکه خود را زير سوال ببرد کيان رارها کرد و به سوي مسيري که مدت ها اسيرش شده بود رفت.کيان با حرص از کم محلي فرشته سعي کرد خشمش را فرو بخورد اما نتوانست و

به دنبالش روان شد.پشت سرش که رسيد کيفش را گرفت و به سوي خود کشيد.فرشته لحظه ايي گيج شد از حرکت کيان اما وقتي به خود آمد با درجه ي خشم زيادي که وجودش را

گرفته بود به سوي کيان برگشت و با اخم و صورتي که از التهاب خشم سرخ شده بود گفت:چته مرديکه ي رواني؟ مگه من الان ازت چيزي خواستم؟ مگه کمکي خواستم يا کمکي ازت بر

مياد؟ ولم کن...حاليته؟ ولم کن..تو اين دو سال لعنتي که گذشت تموم فکرم تو بودي..تو که منو متهم به هر غلط کاري مي کني.تموم زندگيم بودي و موندم چرا جواب تموم عشقم فقط يه

romangram.com | @romangram_com