#هم_خونه_پارت_61
هم ریخته. شهاب به یلدا گفت:" اشكالي نداره چند لحظه برم و لباسم رو عوض كنم ؟باید جایي برم."
یلدا جواب داد:" نه ...برو! "
شهاب از حضور دختر ها معذرت خواست و به اتاقش رفت. دختر ها هم دوباره توي اتاق یلدا جمع شدند. تمام حواس یلدا
پیش شهاب بود كه عاقبت شهاب صدایش كرد و گفت :" یلدا...یلدا..."51
فرناز گفت:" یلدا، انگار صدات مي كنه! "
این اولین بار بود كه شهاب صدایش مي كرد. احساس شوقي در وجود یلدا بود كه دلش مي خواست فریاد بزند . از جا
برخاست و به اتاق او رفت . شهاب روي تخت نشسته بود ، نگاهش كرد و گفت :" در رو ببند."
یلدا در را پشت سرش بست و ایستاد. شهاب ادامه داد:" نمي خوام زیاد مزاحمت بشم، دوستانت هم اینجان ! فقط فعلاً به یك
سإالم جواب بده. چرا به من چیزي نگفتي ؟!"
- در مورد چي؟!
شهاب كه سعي مي كردخود را كنترل كند، گفت: " در مورد بهترین فیلم جشنواره ي امسال!" ( یلدا با شرمندگي سرش را
پایین گرفت) و شهاب ادامه داد: "یعني واقعاً دوباره باید توضیح بدم؟! "
یلدا كه پنهان كاري را بي حاصل مي دید، گفت: " آخه چي مي گفتم؟ دوست نداشتم درگیر بشي..."
شهاب دندان ها را روي هم فشرد و گفت: " خوب دیگه مي خواستي كاري كني همه ریشخندم كنند! آره! پسره ي اوباش تا
دانشگاه دنبالت اومده ، از توي اتاقت هم كه مدام زیر نظرش بودي. معلومه كه به ریش من مي خنده! من امشب باید تكلیؾ
این قضیه رو روشن كنم!"
( از جا برخاست و كتش را از روي صندلي برداشت و در حالي كه آن را مي پوشید ادامه داد)، " چیزي لازم نداري؟! ...
مي خواي براتون ناهار بگیرم؟!"
- نه، مرسي.. . ناهار داریم.
شهاب خداحافظي كرد و رفت. یلدا احساس مي كرد بیش از پیش به او علاقه دارد از توي اتاق فریاد زد و گفت:" نرگس و
فرناز بیایید این جا"
بچه ها توي اتاق شهاب نشستند. یلدا احساس خوبي داشت.
نرگس پرسید :"یلدا، فكر نمي كني شهاب بهت علاقه مند شده باشه؟!"
تمام سلولهاي بدن یلدا به تپش افتادند، به نرگس نگاه كرد و گفت:"تو این طور فكر مي كني؟!"
- نمي دونم ، خودت رو مي گم . بالاخره تو داري با اون زندگي مي كني.
- نه، شما كه اینجا نیستید. ما زیاد همدیگر را نمي بینیم. اون هر وقت بیاد، مي ره توي اتاقش. من هم همین طور.ؼذا هم
درست مي كنم، بیشتر اوقات اون تنها مي خوره ، منم تنها. جز در مواقع اضطراري با هم برخوردي نداریم.فرناز گفت
:"واقعاً پسر عجیبیه!"
- چه طور؟
- ُخب، از این جهت كه موضع خودش رو همون طور حفظ كرده و سعي نكرده به تو نزدیك بشه. ُخب، بالاخره شما به هم
محرمید!
یلدا كه گویي خودش هم خیلي به این موضوع فكر كرده بود، گفت: " آره، درسته. مي دوني فكر مي كنم دلیلش اینه كه یك
كس دیگري توي زندگیش هست! البته خودش هم گفته كه نامزد داره... نمي دونم."
romangram.com | @romangram_com