#هم_خونه_پارت_44
.ؼریب خوابش برد
یلدا لباس پوشیده و آماده بود. شادي و هیجان خاصي داشت. دوست داشت زود تر بیرون باشد. حس مي كرد دیگر تحمل
نفس
كشیدن در خانه را ندارد.آن دو سه روز برایش خیلي طولاني و سخت گذشته بود. با خوشحالي خودش را در آینه تماشا
كردو مثل
همیشه لبخندي زد و خانه را ترك كرد. هم زمان با باز كردن در و بیرون آمدن یلدا پسر همسایه رو برو كه یلدا او را قبلا
از پنجره
یلدا بدون اهمیت .اتاقش دیده بود، در را باز كرد و بیرون آمد. به محض دیدن یلدا ابرو هارا بالا انداخت و لبخندي آشنا زد
به او در را
چقدر ( بست و راهي شد. دلش مي خواست ساعت ها در خیابان قدم بزند. چه هواي فرحبخشي بود. با خود گفت
سخته كه
))!آدم مجبور باشه مدام توي خونه باشه
آن روز یلدا بعد از دیدن فرناز و نرگس توي دانشگاه،نشاط گذشته را به دست آورد و با وجود آنها تمام تلخي را كه روز
گذشته
پشت سر گذاشته بود،به طنز كشیده شد. آن قدر گفتند و خندیدند و اداي این و آن را در آوردند كه عاقبت خسته شدند. یلدا
از
این خوشحال بود كه باز میتواند به دانشگاه برود و دوستانش را ببیند و باز آنقدر درس بخواند كه حالش از كتاب به هم
بخورد. به35
.نظر او دوران تحصیل در دانشگاه از بهترین دوران زندگیش بود و باید از آن دوران لذت میبرد
وقتي از بچه ها خدا حافظیكرد تا به خانه برگردد، دلش شور خاصي گرفت. فرناز و نرگس با او خیلي صحبت كرده
بودندكه باید
!راحت باشد و زندگي خودش را بكند و آنجا را متعلق به خودش بداندو نباید خجالت بكشد و خلاصه كلي باید ها و نباید ها
اما یلدا با وجود دانستن تمام اینها ، چیزي، نیروییدر درونش مي جوشید كه نمي توانست اعتماد به نفس داشته باشد و همین
عدم اعتماد به نفس بود كه باعث میشد او در خانه خود را هیچ كاره بداند. باز هم شب شد و باز هم شهاب آخر وقت آمد.
آن
.تقریبا دو هفته گذشته بود. یلدا دو باره درگیر درس و دانشگاه بود .شب اصلا شهاب را ندید
براي خانه شهاب لوازمي تهیه كرد تا بتواند براي خودش پخت و پز ساده اي راه بیندازد، اما هنوز هم بودن در آنجابرایش
سخت
بود. با این كه در آن مدت فقط یك بار شهاب را دیده بود،اما اؼلب نگران آمدن و نیامدن او بود. شهاب زود میرفت و شب
دیر باز
میگشت. یلدا نیز متوجه آمدنش میشدو به اتاق میرفت و اصلا از آنجا خارج نمي شد و وقتي همكاري برایش پیش مي آمدو
مجبور میشد بیرون بیاید، شهاب به اتاقش میرفت
یلدا از این وضعیت دلتنگ و خسته شده بود. هیچ چیز در خانه مطابق میل وسلیقه اش نبود. خانه همان طوري بود كه
romangram.com | @romangram_com