#هم_خونه_پارت_40
یلدا مضطرب شده بود به حدي كه میلي به خوردن شام نداشت از این جور زندگي كردن متنفر بود دلش مي خواست
شهاب مي آمد
چراغ اتاقش را خاموش كرد و پشت پنجره ایستاد ساعت از 11گذشته بود صداي خنده ي بلند زنانه اي را شنید كه از
طبقه ي بالا مي آمد چه قدر دلتنگ بود كاش او هم كسي را داشت چه قدر بي كس بود پنجره را باز كرد تا صداي خنده
ها را بهتر بشنود از صداي خنده دیگران خشنود مي شد. اي كاش آن روزها زودتر تمام مي شد و مهرماه زودتر مي آمد
تادوباره به دانشگاه برود دلش براي همه تنگ شده بود براي همه دوستانش همه ي استادانش و همه حتي سهیل چه
بهتره باهاش تماس بگیرم . اما مي ترسید :قدر نیاز داشت تا كسي اورا دوست بدارد به یاد كامبیز افتاد و با خود گفت
.شاید هم خجالت میكشید
لحظات هم سریع مي گذشت هم خیلي كند به جز تیك تاك ساعت صدایي در خانه نبود رعب و وحشت عمیقي دلش در
دلش ریشه دوانده بود تلویزیون را روشن كرد تا صدایي در خانه باشد و دوباره پشت پنجره ایستاد اؼلب چراغ ها
خاموش شده بودند صداي خنده ها هم قطع شده بود ساعت از 11گذشته بود یلدا تاب نیاورد و به سراغ شماره ي
.كامبیز رفت و آن را گرفت
الو سلام
سلام شما؟
آقا كامبیز من یلدام
!كامبیز كه متعجب شده بود دستپاچه جواب داد :یلدا خانم چي شده؟
آقا كامبیز ببخشید تورو خدا این موقع مزاحم شما شدم راستش شهاب هنوز نیومده من هم شماره اش رو ندارم مي
خواستم شما اگه براتون زحمتي نیست یك تماس باهاش بگیرن اگه نمي خواد امشب بیاد من به دوستانم زنگ بزنم كه
..بیان دنبالم چون راستش توي این تنهایي خیلي مي ترسم تا حالا شب تنها نبوده ام این جا هم براي من ؼریبه خلاصه
پسره ي احمق هنوز نیامده؟ آخه تلفنش خاموشه تا چند لحظه پیش من خودم باهاش كار داشتم هر چي شماره اش را
گرفتم فایده نداشت دستگاهش خاموش بود حالا شما نگران نباشید من دوباره سعي مي كنم باهاش تماس بگیرم و اگه
جوب نداد میام دنبال شما و هرجا خواستین مي برمتون
ممنونم
یلدا از اینكه بالاخره به كامبیز زنگ زده بود خوشحال مي نمود ته دلش امیدوار شده بود كه دیگر تنها نخواهد ماند ده
دقیقه ي بعد تلفن زنگ زد كامبیز بود كه از یلدا مي خواست كه آماده شود و پایین بیاد32
یلدا خانم زودتر آماده بشین و بیایین پایین با هم بریم یه جایي كه فكر مي كنم اونجا پیدایش كردآقا كامبیز اگه لطؾ كنید
من رو تا خونه ي دوستم برسونید ممنون مي شم
یعني نمي خواین دنبال شهاب بگردین
نمي دونم آخه دلیلي نداره شاید دلش نمي خواد برگرده
ؼلط كرده مگه با اونه بالاخره كه چي؟ شاید فردا هم نمي خواد بیاد اون وقت تكلیؾ شما چیه؟هرشب كه نمیشه خونه ي
.دوستان برید
یلدا كه كامبیز را طرفدار سفت و سخت خودش مي دید احساس خوبي پیدا كرد و به سرعت آماده شدو پایین آمد و سوار
.اتومبیل كامبیز شد
romangram.com | @romangram_com