#هم_خونه_پارت_37
.دلش جاي دیگه اي است
منظورت چیه؟
آره دیشب مثلا مي خواست گربه رو دم حجله بكشه گفت كه یه جورایي نامزد داره
پس چرا از اول چیزي نگفت؟
.نمي دونم البته شابد قصدش پنهان كردن از حاج رضا بوده
یعني حاج رضا هم نمي دونه؟
مطمئنم كه نه چون در اینصورت این پیشنهاداو چه مي دونم این مسخره بازي ها براي چي بوده؟
نمي دونم چي بگم فقط هر چي كه صلاحت هست انشاءالله همون طور بشه
مرسي البته شاید اینجوري بهتر باشه یعني من راحت ترم كه كسي كاري به كارم نداره و بود و نبودم برایش مهم نیست
.و بالاخره این شش ماه بدون اصطحكاكي بین من و اون تموم مي شه
آره درست مي گي خب خونه زندگیش چه طوره؟
بد نیست یك تمیزي كلي مي خواد با یك تؽییر دكوراسیون اساسي
راستي فردا یادت نره باید بریم انتخاب واحد
آره حتما میام مخصوصا كه اینجا بد جور حوصله ام سر مي ره دلم مي خواد زودتر بیام دانشگاه
فردا چه ساعتي كي؟
ساعت یازده توي بوفه
باشه به فرناز زنگ مي زني یا خودم بزنم
فدات شم اگه زنگ بزني خیلي عالي میشه چون خودت مي دوني الان فرناز مي خواد چي بگه. مي ترسن این پسره هم
...بیاد ناهار نخوردم و جلوي اون فعلا روم نمي شه بیام توي آشپزخونه و
باشه باشه شكمو خداحافظ مواظب خودت باش
خداحافظ
یلدا گوشي را گذاشت احساس بهتري داشت نگاهي به سالن انداخت و گفت: چه بد مدلي چیده این مبل هاي خوشگل این
طوري اصلا به چشم نمي یاد. ناگهان چیزي در ذهنش درخشید و با خود گفت: اگه واقعا نامزد داره پس چرا خونه اش
این شكلیه ؟ یعني تا به حال نامزدش توي این خونه نیاورده؟
.لبخندي زد و دوباره گفت : حتما دروغ مي گه فكر كرده لابد من این طوري وبال گردنش نمي شم آره حتما دروغ گفته
یلدا به سمت آشپزخانه رفت و توجهش به میز بزرگ وسط سالن جلب شد در كنار گلدان خالي از گل مبلؽي پول گذاشته
شده بود یلدا به یاد حرؾ دیشب شهاب افتاد پول ها را شمرد از آن چه فكر مي كرد خیلي بیشتر بود دوباره آنها را
سرجایش گذاشت. گویي خجالت مي كشید آنها را بردارد بالاخره بعد از ساعتي كمي ؼذا گرم كرد و خورد بد جوري
حوصله اش شررفته بود خسته شده بود و حوصله ي انجام دادن هیچ كاري نداشت . انگار بلاتكلیؾ بود تنهایي برایش
واقعا ؼیر قابل تحمل بود صداي زنگ تلفن سكوت را شكست گوشي را برداشت صداي تقریبا آشنایي آمد كه گفت: به به
سلام عروس خانم مزاحم كه نشدم؟
یلدا به خودش فشار آورد تا صاحب صدا را تشخیص بدهد اما صداي آشنا پیش دستي كرد و گفت: به جا نیاوردید یلدا
خانم ؟ كامبیزم
یلدا كه دستپاچه شده بود خندید و گفت: سلام آقا كامبیز حالتون چطوره ؟
romangram.com | @romangram_com